نویسنده: حمید وثیق زاده
منبع:راسخون




 

مدیر بودن برای رهبر بودن کافی نیست، در واقع رهبری هسته‌ی اصلی همه‌ی فعالیت‌های مدیریتی و اداره کردن امور است.
رهبری پایه و اساس همه‌ی فعالیت‌های مدیریتی است. ویژگی‌های رهبری مورد نیاز هر فرد برای بر عهده گرفتن مسئولیت‌های مدیریتی شامل موارد زیر است:

آینده نگری و کاردانی
تقویت کردن گروه

تنظیم استاندارهای مطلق رفتاری، نگرشی، اجرایی و عملیاتی
رصد امور تا به سرانجام رساندن آنها
تجهیز به مهارت و کاردانی در جهت پرکردن شکاف‌های موجود
شش کلمه "من قبول دارم که اشتباه کردم"
پنج کلمه" من به تو افتخار می‌کنم"
چهار کلمه" نظر تو چی است؟"
سه کلمه "اگرممکن است"
دو کلمه" تشکر می‌کنم"
مهم‌ترین کلمه "ما"
و کم اهمیت‌ترین کلمه "من"
از جمله مشهورترین کلمه‌های یک رهبر واقعی می‌باشند.
وینستون چرچیل در هنگام نخست‌وزیر شدن می‌گوید" من رهبر هستم، پس باید به شما خدمت کنم"
به عقیده‌ی پیتر و آستین، یک رهبر سردسته‌ی تشویق‌کننده‌ها، مشتاق و علاقه‌مند، پرورش‌دهنده‌ی رقابت، قهرمان‌یاب،نمایش‌نامه نویس، مربی، تسهیل‌گر و سازنده است.
ناپلئون بناپارت می‌گوید" رهبر یک دلال امید است".
رهبران نگهبانان ایده‌آل‌های ملی هستند چرا که این اعتقادات یک ملت است که تسلی‌بخش و امیدبخش است و این ایمان آنهاست که منجر به تشکیل یک ملت از تجمع افراد گوناگون در کنار یکدیگر می‌شود.( لیپمن)
به عقیده‌ی بیل گیتس" رهبران کسانی هستند که به دیگران نیرو و قدرت می‌بخشد، رهبری قدرت‌بخش به معنای بیرون کشیدن ظرفیت‌ها و انرژی‌های افراد و فراهم آوردن بستری برای آنهاست تا بتوانند در کنار یکدیگر کار کنند".
تشخیص رهبران بزرگ از نظر دیوید اوگیلوی:" رهبران بزرگ همواره از خود اعتماد به نفس تراوش می‌کنند، هیچگاه خرد نمی‌شوند و بعد از هر شکستی بر می‌خیزند".
- رهبران بزرگ دیوانه‌وار خود را به شغلشان پیوند می‌زنند و نیرویی دارند که تصمیماتی ناشناخته بگیرند.
-رهبران بزرگ قاطع هستند، خارها را در دست گرفته و می‌کنند.
-رهبران بزرگ از ترس به عنوان یک ابزار استفاده نمی‌کنند، رهبر اثربخش کسی است که نیازهای روانشناختی تیمش را برآورده نماید.
معیارهای زیر را در خودتان مورد سنجش قرار دهید، اگر آنها را دارید شما یک رهبر بالفطره هستید:
درک، تحمل، خرد، روشن‌بینی، انصاف، خواندن اذهان، غیب‌گویی، الهام‌بخش بودن، چالش‌پذیر بودن، مشوق، شنونده‌ی خوب، دوراندیش، پروا، متواضع، داشتن استعداد ایجاد تعاون در اشخاص، دانستن نام تک تک افراد تیم، حل‌کننده‌ی مسائل با دید باز، توصیه کننده، اعتباردهنده، بازخور دهنده، اعتقاد داشتن به بحث و گفتگو به جای گزارش‌های کتبی، زود آمدن و دیر رفتن، قاطعیت، سمج در اقناع دیگران، تفویض‌کننده‌ی اختیارات، رک، وفای به عهد، گاهی عیب‌جو و دیدن اشتباهات به عنوان فرصت‌های یادگیری ( پیتر و آستین، 1986).
ما غالبأ در سازمان‌ها مدیریت و رهبری را باهم اشتباه می‌گیریم، مدیر بودن برای رهبری کافی نیست، فلسفه‌ی این دو باهم متفاوت است.
پیتر و وارن اینگونه رهبری و مدیریت را از هم مجزا می‌دانند؛" مدیریت انجام درست کارها و رهبری انجام کارهای درست است".
به عقیده‌ی گریس هاپر "شما افراد را مدیریت نمی‌کنید بلکه شما کارها و امور را مدیریت و افراد را رهبری می‌کنید".
تام پیتر در کتاب چالش رهبری می‌‌نویسد؛" بارها گفته شده که مدیریت و رهبری باهم متفاوتند، مدیریت در مورد لیست کارهایی است که باید انجام شوند و رهبری مربوط به تحریک سرچشمه‌ی انگیزش کارکنان است".
استیفن کاوی در کتاب هفت عادت مردمان مؤثر می نویسد؛ "مدیریت در بالا رفتن از نردبان موفقیت مؤثر است ولی این رهبری است که تعیین می‌کند آیا نردبان به دیوار درستی تکیه داده شده است یا خیر".
بنابراین ثابت شده است که مدیر موفق بودن برای رهبر موفق بودن کافی نیست، چراکه شیوه‌ی تفکر و عقاید در مدیریت و رهبری متفاوت است.
رهبری زیاد به تکنیک‌ها و متودها نیمی‌پردازد بلکه بیشتر مربوط به نفوذ در دلها است.
رهبری به الهام بخش بودن برای خود و دیگران مربوط است.
رهبری به تجربه‌های فردی بستگی دارد نه فرآیندهای انجام کار.
رهبری یک فرمول یا برنامه مشخص نیست، بلکه یک فعالیت فردی است که از قلب انسان بیرون آمده و با قلب دیگران سروکار دارد.
رهبری یک نگرش است نه یک امر روتین( لانس سکرتان)، در حالی که مدیریت بدنبال تکنیک‌ها، روش‌ها، فرمول‌ها، برنامه‌ها است.